خلوتگاه | ||
|
قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب که درآن هیچ کسی نیست که در بیشه ی عشق قهرمانان را بیدار کند. قایق از تور تهی و دل از آرزوی مروارید، هم چنان خواهم راند نه به آبی ها دل خواهم بست نه به دریا- پریانی که سر از آب به در می آرند و در آن تابش تنهایی ماهیگیران می فشانند فسون از سر گیسوهاشان هم چنان خواهم راند پشت دریا ها شهری است که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است بام ها جای کبوتر هایی است که به فواره ی هوش بشری می نگرند دست هر کودک ده ساله ی شهر، شاخه ی معرفتی است مردم شهربه یک چینه چنان می نگرند که به یک شعله ، به یک خواب لطیف خاک، موسیقی احساس تو را می شنود و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد پشت دریاها شهری است که در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحر خیزان است شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند. پشت دریاها شهری است قایقی باید ساخت سهراب سپهری
نظرات شما عزیزان:
شعر های سهراب پر از احساس و واقعا زیبا هستن.
برچسبها: |
|
[ طراحی : جاوا لرد ] [ Weblog Themes By : JAVALORD ] |